پست‌ها

نمایش پست‌ها از اکتبر, ۲۰۰۶

آمپول شادي، قرص حافظه، كپسول تيزهوشي

تصویر
در يك روز و يا در يك هفته چند تا قرص مصرف مي كنيد؟ شايد تا چند سال قبل ما فقط در موقع مريضي به فكر استفاده از دارو مي افتاديم. اما چند وقتي است كه آدم هاي سالم هم براي زندگي بهتر دارو مصرف مي كنند. اين مطلبي كه مي خوانيد در مورد آينده است. هيچ تخيلي در كار نيست و بر پايه واقعيت هاي ملموس چند سال آينده نوشته شده است. زماني كه بسياري از علائق و زندگي انسان ها به وسيله داروها تنظيم مي شود. جالب است بخوانيد و تصور كنيد چه وضعي پيش مي آيد. منبع مطلب مجله محبوب Popular Science است. ترجمه آزاد من از اين مطلب در هفته نامه سلامت چند ماه قبل چاپ شده بود. 6 ژوئن سال 2025،ساعت 7 صبح- از رپوسينكس متشكرم. واقعا ديشب مخم را سرحال كرد.اين زنگ ساعت حالا دارد بدجوري اذيت مي كند.من الان در مرحله موج هاي كوتاه دلتا از خوابم هستم و كم كم قرار است بيدار شوم.به خاطر رپوسينكس ديشب 4 ساعت خواب موثر و به درد بخور داشتم. حالا در حال رانندگي هستم. يك دانه از آن قرص هاي مخصوصم را بالا انداختم و الان وضعيتم خوب است. اين دارو حسابي ميزان آنزيم هاي خونم را تنظيم مي كند. وگرنه هميشه اوضاع و احوالم پشت فرمان

اولين قدم

نمي دانم وسوسه نوشتن از كجا آغاز شد. اينكه آدم‌ها حس كنند «بايد» بنويسند. احساس كنند اگر ننويسند چيزي در زندگي شان لنگ است. حس غريبي است. الان كه مدتي است نتوانستم به خاطر اضاع و احوال زندگي و خدمت به كارم برسم مي فهمم كه چقدر ممكن است آدم دلش براي نوشتن تنگ شود. در اين 5-6 ساله كه كارم با مطبوعات گره خورده بود خيلي از وقتها از نوشتن بيزار شده بودم. شب هايي كه باز برنامه ها به هم ريخته بود و بايد خواب را فراموش مي كردم. ديگر چشمم صفحه اين ورد عزيز را هم سياه مي ديد. اما مثل خيلي چيزهاي ديگر در اين دنيا متوجه اين قضيه هم نبودم كه خوانده شدن نوشته ها نعمتي است كه نصيب هر كسي نمي شود. با تيراژ 300 تا 400 هزار نسخه منتشر شدن نظراتت براي خودش ابهتي دارد. اما چون نوشتن شده بود كارمان شايد ديگر مثل روزهاي اول هيجاني در كار نبود. فكر مي‌كنم روزي كه اولين كارم در جام جم چاپ شد بيشتر از 10 بار مطلب خودم را خواندم و كلي به جان خودم غر زدم و تا مي تواستم ايراد گرفتم. اما كم كم و بعد از مدتي ديگر حتي يادم نمي ماند كه روزي كه مطلبم چاپ مي شود حداقل روزنامه اش را تهيه كنم. وسوسه درست كردن وب
اين اولين پست است.شايد بعدا تبديل به يك خاطره خوب شود.كسي چه مي داند