اولين قدم

نمي دانم وسوسه نوشتن از كجا آغاز شد. اينكه آدم‌ها حس كنند «بايد» بنويسند. احساس كنند اگر ننويسند چيزي در زندگي شان لنگ است. حس غريبي است. الان كه مدتي است نتوانستم به خاطر اضاع و احوال زندگي و خدمت به كارم برسم مي فهمم كه چقدر ممكن است آدم دلش براي نوشتن تنگ شود.

در اين 5-6 ساله كه كارم با مطبوعات گره خورده بود خيلي از وقتها از نوشتن بيزار شده بودم. شب هايي كه باز برنامه ها به هم ريخته بود و بايد خواب را فراموش مي كردم. ديگر چشمم صفحه اين ورد عزيز را هم سياه مي ديد. اما مثل خيلي چيزهاي ديگر در اين دنيا متوجه اين قضيه هم نبودم كه خوانده شدن نوشته ها نعمتي است كه نصيب هر كسي نمي شود. با تيراژ 300 تا 400 هزار نسخه منتشر شدن نظراتت براي خودش ابهتي دارد. اما چون نوشتن شده بود كارمان شايد ديگر مثل روزهاي اول هيجاني در كار نبود. فكر مي‌كنم روزي كه اولين كارم در جام جم چاپ شد بيشتر از 10 بار مطلب خودم را خواندم و كلي به جان خودم غر زدم و تا مي تواستم ايراد گرفتم. اما كم كم و بعد از مدتي ديگر حتي يادم نمي ماند كه روزي كه مطلبم چاپ مي شود حداقل روزنامه اش را تهيه كنم.

وسوسه درست كردن وبلاگ هم مدتها داشتم. اما تا حالا نمي دانم چرا خيلي واجب به نظرم نمي رسيد. ولي حالا كه كارهاي روزنامه به خاطر خدمت تعطيل شده و من شده‌ام يك ستوان وظيفه، فكر مي كنم بايد وبلاگ نوشتن را شروع كنم. احساس مي كنم در اين تكرار روزها بايد حتما وبلاگ را تجربه كنم. هر چند دوستان بلاگر پرسابقه زياد دارم ولي بايد اعتراف كنم تجربه ام زياد نيست.

اما هميشه در هر كاري قدم اول مشكل است. مثل نوشتن اولين مطلب براي به دست آوردن دل سردبير. وقتي آقاي با تجربه كاغذهاي آدم تازه كار را مي گذارد جلويش و با خودكار قرمز معروفش شروع مي كند به خط خطي و ساكت است. تا زماني كه شروع كند به حرف زدن هزار بار مي ميري و زنده مي شوي تا بگويد :« اي بد نيست. يه بار ديگه بازنويسي اش كن و برام بيار.»

شايد بعدا تو هم مطلب ديگران را در قدم اول خط خطي كني. اما هر كسي بايد بالاخره قدم اول را بردارد. اين هم قدم اول در وبلاگ نويسي. شايد ما هم زماني حسابي در وبلاگ نويسي حرفه‌اي شديم كه بدون پست روزمان ،شب نشود. كسي چه مي داند...

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

دختر بوتو برای رها شدن از غم می خواند

ویندوز موبایل‌تان را آپدیت کنید

گفتگوی NBC با محمد جواد ظریف ؛ حاضریم موقتا محدودیت‌هایی را بپذیریم